▪️علیع را خدا برای محمدص برگزید.
▪️سایهٔ قحطی، بر مکه چیره شده بود. مردمان، در تنگنا بودند و از گرسنگی و فاقه، بیتاب.
محمدص به عموی خود عباس، پیشنهاد داد، حال که روزگار چنین است و مردمان گرفتار قحطی، ابوطالب، برادرت، عیالوار است و به سختی روزگار میگذراند. بیا نزد وی برویم، هر کدام، یکی از فرزندان او را کفالت کنیم، تا این دوران بگذرد و درهای گشایش، گشوده شود.
عباس، پذیرفت. حمزه، دیگر برادر ابوطالب، وقتی این پیشنهاد خردمندانه و کارگشا را از برادرزاده خود محمدص شنید، با آن دو، برای انجام این وظیفه انسانی، همراه شد و جملگی، نزد ابوطالب رفتند و پیشنهاد خود را با وی، در میان گذاشتند. ابوطالب گفت: غیر از عقیل، هر یک از فرزندانام را میخواهید ببرید.
عباس، جعفر را برگزید و حمزه، طالب را. و محمدص علی را و آنگاه گفت:
همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزید.
▪️علی، از ششسالگی، در کنار محمد بود و در مکتب او، در حال شکوفانشدن، اوجگرفتن و به نیکیها و زیباییهای اخلاقی و رفتاری آراستهشدن و به سرچشمهٔ زلال توحید راهیافتن.
علی، اینسان این حقیقت را مینمایاند:
من، پیش از آن که احدی از این امت، خدا را بپرستند، هفت سال خدا را عبادت میکردم.
و نیز گفت:
هفت سال بود که آواز فرشته را میشنیدم و روشنی را میدیدم و هنوز رسول خدا، خاموش بود و اذن انذار و تبلیغ، نیافته بود.
علی در گاه بعثت، سیزده سال داشت و هنگام برگزیدهشدن از سوی خدا برای محمدص، شش سال.
علی، در برههٔ بین شش، تا سیزدهسالگی، پیش ازآن که کسی از امت، به پرستش خدای یکتا و بیانباز، قد برافرازد، به پرستش خدا قامت افراشت و در برابر آن بیهمتا، به خاک افتاد و به محمد و راه و روش او، ایمان آورد.
افتخاری بسبزرگ که هیچ یک از امت محمد، به آن بارگاه، بار نیافته بود.
و یا میگوید:
«...لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لاَ يَرَاهُ غَيْرِي...» نهج البلاغة، ج۱/۲۸۵
هر سال، محمد در کوه حراء اقامت میگزید، من او را میدیدم و جز من، کسی او را نمیدید.
▪️محمدص از جایگاه ویژه علی در نزد خدا اینسان سخن میگوید:
«فرشتگان، بر من و علی، هفت سال، درود فرستادند؛ چه شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد، جز از من و علی، به آسمان، برده نشد.» ارشاد مفید/۱۶
علی، از پیروی عاشقانه از محمد میگوید:
«... لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اِتِّبَاعَ اَلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ كُلَّ يَوْمٍ لِي عَلَماً مِنْ أَخْلاَقِهِ وَ يَأْمُرُنِي بِالاِقْتِدَاءِ بِهِ...» نهج البلاغة، ج۱/۲۸۵
من، همواره چون بچهشتری که در پی مادر دَوَد، در پی او میرفتم و او هر روز یکی از صفات پسندیدهاش را بر من آشکار مینمود و مرا میفرمود که بدان اقتدا کنم.
▪️علی، در کوی جان محمد، مأوا گزیده بود، دگرگونیهای شگفت جان او را در مییافت و میدید چه عاشقانه به سوی کوی جانان در حرکت است، از ناهمواریها و سختیها و دشمنیها نمیهراسد. برای هموارسازی راه، درشتخوییها را با نرمخویی، بدیها را با خوبی، پاسخ میدهد، شعلههای سرکش کینهها را با محبت و مهربانی، فرو مینشاند.
روز به روز، دگرگونیهای جان محمد، در آیینهٔ جان او، بازتاب مییافت و بیش از پیش، به کانون گرما و نور، رستاخیز معنیٰ و سرچشمهٔ زیباییها و شکوهها و حیات سرمدی، نزدیک میشد، گاه میگداخت و گاه در خنکای نسیم کوی دوست، آرام و قرار میگرفت.
▪️هر غبار غمی که در چهره محمد مینشست و در آن روح زلال، اثری پدید میآورد، دل او را ناآرام میکرد و زورق روح او را با موجهای سرکش روبهرو میساخت و هر شادی که چهرهٔ محمد را میشکوفاند، و در چشمان او برقی از امید به فردای روشن، پدید میآورد، در دل او، آبشارهای بلند از شادی و شادابی پدید میآمد و جاری میشد.
در همه رویدادها،سرّا و ضرّا، فرازها و فرودها، شادیها و ناشادیها، در کنار امید و مقتدای خود بود.
▪️او، محمد را خوب میشناخت. راه او را روشن میدید، فردای او را بسگشاینده و امیدآفرین.
با او، نماز میگزارد و به نیایش میپرداخت. محمد پیش از بعثت،هنگام نماز، به درههای مکه میرفت و علی، همراه وی بود. و در میان درهها نماز میگزاردند. چندی بدین منوال گذشت.
تا روزی ابوطالب آن دو را در حال نماز دید.
از علی پرسید، پسر جان، این چه دینی است که داری؟
علی پاسخ داد: پدر! من به خدا و رسولاش ایمان آوردهام و او را در آنچه آورده، تصدیق کردهام و همراه وی برای خدا نماز میگزارم و از وی پیروی میکنم.
ابوطالب گفت: البته، تو را جز به خیر و صلاح، دعوت نکرده است، پس همراه وی باش. سیرة النبی، ج۱/۲۶۵
علی در مکتب وحیانی محمد ساخته شد، صیقل خورد، رخشان گردید، پرده از جلوی دیدگان او کنار رفت، بهروشنی میدید آنچه را آن بزرگوار میدید و میشنید آنچه را آن بزرگوار میشنید.
▪️حضرت میفرماید:
«... وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ اَلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ اَلْوَحْيُ عَلَيْهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا هَذِهِ اَلرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا اَلشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ...»
▪️اینها، همه، به اضافهٔ میانداریها و نقشآفرینیها و از جانگذشتگیهای آن والاگهر در دوران سخت و توانفرسای مکه و سپس در دوران حکمرانی و جامعهسازی و جنگهای ویرانگر و خانمانسوزی که کافران و قریشیان، برای هدم اسلام، از بینبردن نبی اعظم، محمد مصطفی، و یاران باوفای او، و فروپاشاندن حکومت و حکمرانی وحیانی در مدینه، به راه انداخته بودند، علی در آوردگاههای درهمشکننده و مردافکن، خوش درخشید، چشم و چراغ اسلامیان گردید، قهرمانیهای او در گرماگرم نبردها و چکاچک شمشیرها، جامجام، شادی به قلب مؤمنان و باورمندان فرومیریخت و آنبهآن با طلایهداریها، صفشکنیها و به خاک مذلت افکندن یلان، آوردگاهآرایان، جگرگوشههای مکه و مکیان کینهتوز، قلب نازنین محمد را شاد میکرد.
▪️دشمنی با علیع پیشینه دراز داشت. از لابهلای دلهای صخرهگون و سنگواره، سینههای به کینه شعلهور،زبانه میکشید و روزبهروز بر گستره و دامنهٔ آن افزوده میشد.
سران و بزرگان و جنگاوران قبیلهٔ اموی را علی لت و پار کرده و به دوزخ افکنده بود. همانان که تا آخرین توان، به رسول خدا و یاران، از آغاز بعثت، تا فتح مکه، کینهمندانه، کینه توزیدند، به رویارویی برخاستند و سپس، سهمخواهان و کژاندیشان، هر گروه به انگیزهای، ارکان جبههٔ باطل را علیه علی، افراشتند و علی را، که نماد و جلوه اسلام ناب بود، با اندیشههای سرچشمهگرفته از وحی و سنّت قطعی رسول الله، برنتابیدند، که جامعهسازی توحیدی و وحیانی را ناسازوار با قدرتطلبی، دنیاخواهی، زندگی اشرافی و اندیشههای جاهلی و غیروحیانی خود میدیدند.
▪️آلودگان، جاهلان، کسانی که دل در گرو نظام جاهلی داشتند، با این پندار و نقشه شوم، به شکافتن فرق علیع دست آلودند، که جامعه را به نظام جاهلی برگردانند و نام محمد مصطفیص را، از سینهها و دلها بزدایند و علیع را در بوته فراموشی قرار دهند. زهی خیال باطل، این نامها و آیین وحیانی را که محمدص چشمههای آنرا به مزرعه دلها جاری کرد، و علیع در عرصهها و آوردگاههای گوناگون، در سیره و سخن، رایت آنرا افراشت، جاودانه است و همهگاه و در همه برههها هنگامهآفرین و شورانگیز و دگرگونساز.
سرمدی بادا و جاودانه نام محمد مصطفی و علی مرتضی